نفر اول سمت چپ آقای رحمت الله آقاجانی

سلام همسنگرای عزیز
عملیات بدردرسال۱۳۶۳ازجزایرمجنون به سمت شرق رودخانه دجله به قصدقطع ارتباط دشمن بااستان بزرگ بصره آغازشد
در این عملیات بنده رحمت الله اقاجانی به عنوان دیدبان گردان خط شکن تی۴۴قمربنی هاشم انتخاب شدم ظهر هنگام بعدازنمازوصرف نهار خودم رابه فرمانده گردان آقای جمعلی کیانی معرفی کردم سوار بر قایق هاشدیم وازتوابراهها حرکت رابه سمت خط دشمن آغاز نمودیم پاروزنان بایدمسافتی حدود ده کیلومتررامیپیمودیم تابه خط دشمن برسیم به همین جهت چون بایدقایق های موتوری موتورخاموش میرفتندظهرپاروزنان راه افتادیم تاشب به موقع به خط دشمن برسیم

 شب یگان مازودترازیگانهای چپ و راست به دشمن نزدیک شدوعملیات برای دشمن اشکارشدلذا جنگ افزارهای درخط دشمن فعال وجهنمی ازاتش روی یگانهای ماکه سوارقایق روی آبهای هورالهویزه بودند ریختندبلاخره باهرمصیبتی بود موتورهای قایق هارا روشن وباسرعت خودمان را به خط دشمن که در خشکی بودرساندیم وخط شکسته شد پشت خط دشمن که یک دژبلندی لب آب بودچند دقیقه ای بنابه دستورماندیم تا بقیه ی گردانهابرسند

دراین حین آقای سیاوش قادری که دیدبان گردان دیگری بود دیدم وباهم گفتگو میکردیم که ناگهان روی دژ نوری ضعیف دیدم که داره به سمت مامیاد رفتم رودژتا قضیه رامتوجه بشم دیدم یه ماشین جیپ فرماندهی ازدشمن هست که داره ازمنطقه فرارمیکنه منم ایست دادم عربی جواب داد ناخواسته ماشین رابستم به رگبارواورامتوقف کردم بچه ها داد زدند بیا پایین خطرداره من آمدم پایین لحظه ای بعدماشین نمدونم توسط کی مورداثابت ارپی جی قرارگرفت واتش گرفت خلاصه در خشکی در ادامه عملیات حرکت کردیم وخودرابه رودخانه دجله رساندیم وبنا بدستورخط پدافندی لب رودخانه تشکیل دادیم کم کم دیگه صبح شدوسنگرسازی راشروع کردیم روزشدودیدگاه راه اندازی کردیم اما متاسفانه به علت طول مسافت آتش پشتیبانی خوبی نداشتیم 

جهت پشتیبانی با آقای قادری با هم بودیم یکی ازبچه های گردان پیاده شهرضا که پهلوی مابود گفت دیشب که داشتیم می‌آمدیم اینجا یه مقردشمن توراه بود که دران قبضه های خمپاره اندازبودمن با آقای قادری هماهنگ کردم که با اون نیروی گردان پیاده(ذبیح صالح‌پور) بریم اون مقر را پیداکنیم وقبضه های آن را روانه واتشباری کنیم به سمت مقرحرکت کردیم باید از روستای کوچک خالی ازسکنه پشت سر که جویبرنام داشت عبورمیکردیم وقتی واردروستا شدیم سرهرکوچه آدمایی می‌دیدیم که ازمافرارمیکردندوقتی دونفرشوناگرفتیم فهمیدیم نیروهای دشمندکه توسنگرا ازترس مخفی شدن بابی سیم مراتب رابه فرمانده گردان درخط گزارش کردیم گفت براپاک سازی اقدام خواهد شد رفتیم ومقرراهم پیدا نکردیم  یه مقداری منطقه را پاکسازی کردیم و برگشتیم درحین آمدن ازان طرف رودخانه ازروبلندی های ساختمانها توسط یه نیروی دشمن به رگبار بسته شدیم که من مورد اثابت یک تیرازناحیه پا قرار گرفتم و ساعاتی بعد به عقب برگشتم و توفیق عقب نشینی یگانهای ما درروزبعدراحاصل نکردم.
 بعد از تصمیم تفکیک تیپ قمربنی هاشم از شهرهای استان اصفهان مثل شهرضا زرین شهر مبارکه وسمیرم واستقلال تیپ قمربنی هاشم مختص استان چهارمحال وبختیاری نیروهای سرشناس فرماندهان استان به گلف رفتیم تعداد 17نفر ازجمله برادران سردار حیدری سردار سلیمانی بنده گل‌محمدی حاج جمعلی سیدتقی و  زینلیان کرمی عباسیان زمانی نیروانسانی حفاظت وهمه از استان در اطاق آقای شمخانی مدیر دفتر ایشان کفتند تشریف داشته باشید تا جناب شمخانی از خط مقدم آمدند حمام هستند منتظر شدیم ایشان امد نند ساعت 3عصر روز سه شنبه ای بود همه دغدغه هامون را بیان کردیم ایشان پیشنهاد دادند آقای صبوری وتعداد6 فرماندهان توانمند برای توانمندی یگان بمانند ویگان 91بقیه الله از تیپ قمربنی هاشم منفک گردد بنده بعنوان فرمانده واحد تخریب معرفی و  خیلی جلسات متعدد رایزنی های فشرده انجام گردید ود ستور تفکیک 20 آبان 1366مکان وامکانات ونیروهای یگان 91 بقیه الله از تیپ قمربنی هاشم خاص استان چهارمحال وبختیاری جدا سازی ونیروهای 91بقیه الله در انرژی اتمی ماندند وما به پادگان شهید منتظری حمیدیه انتقال مکان کردیم  وچه جدا شدن از دوستان ومکان انرژی یادگار شهدا و دوستان برایمان سخت بود 

برگ دوم

 نوبت بعدکه به جبهه رفتم برای اینکه از شر بنایی خلاص شوم ودر تیر رس آقا جمال هم نباشیم از رفتن به گردان امتناع کردم وبا دو روز اصرارما در نیروی انسانی به واحد دیدبانی معرفی شدم
در این موقع مدرک تحصیلی سیکل داشتم وجناب شیروانی مرا با اکراه
پذیرفت.به هر حال وارد بر گروه دیدبانان شدم. فضای خوب معنوی آنجا حاکم بود بزودی با افراد حاظر آشنا شدم . گل محمدی، فلسفی، ناظم الرعایا، رکوعی، گل انار، قدیری، قادری، حمزه ومهدی نوروزی،شکرالله شفیع زاده، هاشمی، مومن زاده ستارگان واحدکه خورشیدی بنام
شیر وانی به آنها نور می داد وحالا مثل من باید از برکاتشان متنعم می شدم اول کارم در واحد  هیچ اطلاعی از دیدبانی وگرا ومسافت در کار نبود
اما چون گواهینانه رانندگی داشتم کارهای ترابری وحمل ونقل را انجام می دادم. در اتاق آسایشگاه افراد دور اتاق می نشستند وخیلی مودب که صدای بخار شنیده نمی شد البتّه گاهی در گوشی با هم نجوا می کردند. جمعشان جمع بود لر وترک وبختیاری اصفهانی برای رسیدن به هدفی مقدس باچهره های نورانی آماده بودند. شب مثل اینکه ازهمدیگر حیا میکردند که زود تر از دیگری بخوابندواین خط را من می شکستم یک شب که بیکار بودم تکه روزنامه ای پیدا کردم وجدول حل می کردم که آقای شیروانی وارد شد ومرا دید با اون لهجه قشنگش گفت وخیزین وخیزین  ی کتابی قرآنی.

برگ سوم
چند روز بعد باتفاق برادر گلم
مهدی نوروزی جهت آموزش دیدبانی به پادگان شهید صدوقی رفتیم.آموزش ۲۲روز طول کشید وبا موفقیت به تیپ برگشتیم و
درعملیات والفجر ۸در خدمت دیدبانان معزز بودم  باز هم رانندگی که کار سختی بود. شبها وچراغ خاموش  بعضاً در راههای باریک نخلستانها ولغزندگی در هنگام بارش دشوار بود.وقتی از خط به انرژی می آمدم برای افراد وسایل مورد نیاز تهیه می کردم آقای قدیری نیاز به سیگار داشت وسفارش می کرد براش قولومی ببرم😜 در مجموع از محبت واخلاق و رفتار دوستان بهره بردم. از خرمن دوست بهره هاباید برد وز سفره او لقمه ها بایدخورد.انرژی تخلیه شد وپل زیر جاده اهواز آبادان آسایشگاه وانبار دیدبانی بود که برادرمان سید داوود موسوی از آن حفاظت می کرد. والفجر۸ تمام شد وبه شهرضا آمدم.
در کربلای ۵ با شروع عملیات تلاش کردم تا خودم را برسانم. اما تا موافقت شود دو روز دیر به عملیات رسیدم به خرمشهر
بلا فاصله دوستمون گل محمدی با موتور مارا به طرف خط برد
در بین راه مطلع شدیم که هواپیمای عراقی  سوله دیدبانان را هدف گرفته😭 که دوستان مطلع باید در این مورد بنویسند
در بین راه ضمن تماسی که با آقای شیروانی گرفتیم مقرر شدگل محمدی راهنمایی کند وما که دو نفر بودیم با موتور به آقای شیر وانی بپیوندیم.بخاطر ندارم نفر دوم  کدام یک از دوستان بود.
اما در بین راه به سه راهی رسیدیم
وبا پرس وجو مستقیم به خط اول رسیدیم که اگه رزمنده‌ها صدایمان نمی کردند با راهنمایی دوستمون گل محمدی تقدیم عراقیها  شده بودیم.  اما بخیر گذشت😅
وجایگزین دوست عزیزمان رحمت الله الواسعه آقاجانی شدیم کار در دیدگاه بلافاصله با سنگر سازی وپر کردن گونی ها از خاک
شروع شد ونزدیکای غروب  از ناحیه  فک وصورت با نوازش ترکش ناقابل مجروح شدم واز ادامه راه باز موندم. سی سال خدمت در ناحیه تمام شد. وسال ۸۹ بازنشسته شد م وفعلا در کار  خونه مشغولم
هیچ وقت یاد وخاطر دوستان وآن روزها را فراموش نخواهم کرد و به آنها افتخار می‌کنم.
شاد باشید.

برگ چهارم
با امید به اینکه یادی از شهدا شده باشد واز شفاعت آنها بهره مند شویم صلواتی به روح مطهرشان هدیه می کنیم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
وتقاضایی از دوستان، وآن تقاضا این است که نگذاریم یاد شهدای عزیزمان فراموش شود.فارغ از مسایل اقتصادی  بنده کم سواد آنچه در توانم بود وشما که تحصیلات عالی دارید واز فرهیختگان هستید در نشر وقایع جنگ وانقلاب موظف هستیم. نگذارید گروه خوبی که آقای قادری درست کردند در سکوت رادیویی خاموش بشود. جناب آقای شیروانی هم عنایت کنند وآن دفترچه کوچکی که داشتند وخیلی ریز مطالب رابا خودکار کوچک وتراشیده یاد داشت می کردند پیدا کرده  واز وقایع دقیق تاریخی دلاوران دیدبانی ودیدبانان شهید بنویسندتا حماسه های آنان در تاریخ جاودان بماند وما هم استفاده کنیم
والسلام علی من التبع الهدی

🎋🌹🎋

************************************

سلام وقت دوستان بخیر
خاطره ای ازعملیات کربلای۴دارم خوبه شماهم بدونید

ازچندروز قبل عملیات ما به عنوان اکیپ دیدبانی وشناسائی ازواحددیدبانی تیپ قمربنی هاشم وارد روستای خین حاشیه ی اروندرودشدیم قرارشد امکانات و وسایل یک دکل دیدبانی را اماده کنیم که شب عملیات هنگام اشکار شدن عملیات دکلی لب اب برپانمائیم که صبح عملیات که رزمندگان درخط نیاز به اتش پشتیبانی دارندازاین دکل برای هدایت اتش پشتیبانی استفاده نمائیم شب عملیات که کم کم اماده میشدیم برابرپائی دکل ازهمان ساعتهای اولیه ی تاریکی دشمن شروع به زدن بمب های منورروی رودخانه ی اروند نمود وبااجرای اتش مداوم گویا سعی برجلوگیری ازعملیات راداشت به هرحال ما کارخودمون رابا دکل زنی شروع کردیم حدود پنج متردکل رابرپانمودیم که یه دفعه یک اتشبار گلوله توپ درست درهمان مکان برپائی دکل ما فرود امد  دونفر از دیدبانهای لشگر۱۴ امام حسین هم با ما بودند که براثر این اتشباری یه نفرازبچه های لشگر۱۴ شهید ویه نفرهم ازواحد خودمون به شدت مجروح شد مجروح وشهید را به اورژانس صحرائی داخل روستا منتقل کردیم وخودمون بنا به دستور کاردکل زنی را متوقف نمودیم تا صبح توخانه روستائی منتظر نشستیم تاببینیم نتیجه عملیات چه میشود صبح‌ زودباخبر شدیم که پیشرفت انچنانی حاصل نشده وبنا به دستوردکل نیمه افراشته را بادلی مالامال ازغم واندوه جمع کردیم واماده فرمان بعدی شدیم این غصه همچنان دردل ما ماند تا وقتی که بزودی عملیات کربلای ۵ اغاز شد وکمی از غم واندوه مان را انجا ودرپنج ضلعی به پایان رساندیم الهی که دیگه هیچ موقع جنگی نباشه والان که حوادث مظلومان غزه وظلم صهیونستهارا میبینم چقدر نفرتم نسبت به جنگ و مظلوم کشی افزون وافزونترمیشودالهی عاقبت هممون ختم به خیرشود صلوات

/////////////////////////////////////

سلام خدمت همه دوستان همرزم بخصوص ادواتیای عزیز
خاطره ای ازگردان ادوات دارم ازعملیات خیبر

درعملیات خیبر حقیر رحمت الله اقاجانی دیده بان خط مقدم درجزایر مجنون بودم بعداز عملیات خیبر وفتح جزایر مجنون عراق درچهار روز دست به پاتکهای سنگینی برای بازپس گیری جزایر زد حجم زیاد اتش  دشمن ونبود اتش پشتیبانی مناسب خودی بسیار ازار دهنده بود مثلا روزای اخر پاتک اتش پشتیبانی دوگردان درخط تیپ قمربنی هاشم فقط دوقبضه خمپاره انداز۱۲۰م م گردان ادوات بودکه مرتب وبدون وقفه شلیک داشت روز سوم پاتک تماسی که برادرشیروانی مسئول واحددیده بانی بابنده داشتند درخواست اعلان وضعیت خط مقدم راداشتند که اعلام کردم چون اتش پشتیبانی مناسبی وجود نداردمن نقش رزمندگان گردان درخط رابازی میکنم شده ام ارپی جی زن
ایشان گفتند بیایید کمی عقبتر توکانال کمک برادران ادوات امدم پشت خط سنگر ادوات دیدم دوقبضه خمپار۱۲۰م م هست وسه چهارنفرخدمه انهم زیرحجم اتش زیاد دشمن بدون وقفه شلیک دارن زمین نا مناسب جزیره وشلیک زیاد خمپاره انداز  قنداق ها فورا نشست میکرد ونیاز به بالا اوردن داشت که هم کار رامشکل میکرد هم زیر حجم شدیداتش دشمن کاررابسیارسخت میکرد یک وانت تویوتا هم دست برادرحاج رضاصالح بود که مرتب ازاسکله تاسنگرادوات توکانال مهمات را میرسوند واقعا شجاعت زیادی ازحاج صالح من انجادیدم که زیر ان همه حجم اتش دشمن کارمهمات رسانی راانجام میدادند و واقعا گردان ادوات درپاتکهای جزایربارشادت های فراوان ازگردانهای درخط تیپ قمربنی هاشم پشتیبانی میکردومیشه گفت تنها اتش پشتیبان تیپ بود خداجزای خیرشان دهدوشهدایشان بااولیامحشورگرداندوالسلام.