سیاوش قادری:
به نام خدا
#ماجراهای دکل
قسمت اول: مقدمه
#وامابنعمة ربک فحدث
چنانکه همگان می دانند،درعملیات والفجر۸،برای اولین باردرطول دفاع مقدس،برتری قاطع آتش توپخانه و
ادوات،باایران بود.
چنین رخدادی تاآنزمان سابقه نداشت!
به این لحاظ بایدوالفجر۸ رانقطه عطفی دانست که اهمیت ونقش توپخانه و ادوات رابویژه درنظرفرماندهان،برجسته وتثبیت کرد.
توپخانه وادوات،جانانه ظاهرشدند،درواقع طرحی نودرانداختندوجایگاه خودراتاپایان جنگ حفظ کردند!
طراحان ومجریان آن ابداع شگرف،برای همیشه قابل احترامند.
برجستگی یادونام فرمانده شجاع ادوات تیپ۴۴ قمربنی هاشم،مرحوم حاج حسین صادقی ویاران وهمرزمانش،همیشگی است.
یارانی که بعضابه فیض شهادت نایل شدندوتاملکوت اعلی پرکشیدند.
چینش دقیق انبوهی ازادوات سبک در نزدیکی ساحل وآتشبارهای توپخانه وموشک اندازهای کاتیوشا درامتداداروند
رود،دشمن راغافلگیر ومنکوب کرد.
غافلگیری وبرتری بی چون چرای آتش بردشمن،ازبارزترین نقاط قوت عملیات غروررآفرین والفجر۸بود.
نقش کلیدی فرماندهان وخدمه خستگی ناپذیرآتشبارهای توپخانه وادوات که پیش
گام ومحوراین شاه کارعملیاتی بودند،برای همیشه آنان راماندگارساخت.
...ودراین میان،وظیفه ونقش دکل و دیدبانی،برای هدایت این حجم عظیم ازانواع آتش توپخانه وموشک اندازوادوات ،دوچندان گردیدودیدبانان خوش درخشیدند.
حجاب معاصرت،چون همیشه،بزرگترین،
مانع شناخت وقایع تاریخی و دلیرمردی ورشادت مردان بزرگ است!
آری! سخن گفتن ازمجاهدان راه خدا وانعکاس حماسه های ماندگارشان،بسی دشواروازعهده ناچیزی چون من خارج است!
به راه بادیه رفتن به ازنشستن باطل
که گرمرادنیابم به قدروسع کوشم
برهمه حماسه سازان عملیات پیروزمندانه والفجر۸درودمی فرستیم ودربرابرعظمت آنان،سرتعظیم فرودمی آوریم.
باکسب اجازه ازپیش گامان وهمرزمان دفاع مقدس،بویژه فرمانده عزیزم،جناب حاج حسینعلی شیروانی ایچی ونور
چشمانم،دیدبانان رشیدوبی ادعای تیپ قمربنی هاشم علیه السلام،که جایشان اینجااست❤️❤️❤️
درآستانه عملیات والفجر۸،شمه ای ازمشاهدات وشنیده های خودراطی چندقسمت باعنوان: ماجراهای دکل-برگ سبزی تحفه درویش-تقدیم نگاه مهربانتان خواهم کرد.لطفانارسایی هاراعفو وایرادات راگوشزدبفرمایید.تشکر
مالایدرَک کلُه لایُترک کلُه.
« اگرنمی توانی کاری رابطورکامل انجام دهی،آنرکلارهانکن»
ادامه دارد.والسلام
#بی ربط:
آدمی است دیگر!
حتی دراقیانوس زنده می ماند...
اماگاهی دریک جرعه دلتنگی
غرق می شود!
به نام خدا
#مرورخاطرات
ماجراهای دکل
قسمت دوم: ره یافتگان
وامابنعمة ربک فحدث
#چگونه می توان ازدیدگاه ودکل ودوربین وبی سیم وکالک ونقشه وقطب نماوگراومسافت ومختصات شرق وغرب وشمال وجنوب عالم سخن گفت، اماازدیدبانان شهید،نه...
#بی حسرت ازجهان نرودهیچکس
الاشهیدعشق،به تیرازکمان دوست
بایدازدیدبانان شهیدی گفت،که ازلنزکوچک دوربین خود،درافق نگاهشان،به دوردست هاچشم دوختندو بربال فرشتگان،رهسپار عرش گردیده وعندربهم یرزقونند...
مگرمیشود،شهیداکبرمولایی دستجردی یاهمان اکبربرقی خودمان رافراموش کردکه باپای شکسته ولی مصمم،ازدکل۲۰-۳۰ متری لوله ای بدون راه پله! مانندفرفره بالاوپایین می رفت.
چگونه می توان ازیادبرد،شهیدان روح الله کاوه وعلیرضاتیموری که همچون دوقلوهای افسانه ای،بچگی وکودکی ومدرسه راباهم بودند.
باهم به جبهه رفتندودرواحددیدبانانی تیپ قمربنی هاشم،همراه وهمسنگربودند.
عجیب تر اینکه سرانجام سحرگاه عملیات والفجر۸درتاریخ۲۱بهمن ماه ۱۳۶۴به فاصله۵۰۰متر!درلحظه به فیض شهادت نایل وباهم تاملکوت اعلی پرکشیدندواینک درگلستان شهدای بروجن درکنارهم آرمیده اند.
شاهدلحظه شهادت شهیدعلی رضا
تیموری،برادردیدبان آسیدعلی رحم موسوی هستندکه خودنیزباترکش های همان خمپاره ازناحیه دست مجروح شدند.
ومن نیزگرچه باساعتی تاخیرولی شاهدشهادت هردو بودم!!!
البته تاریخ شهادت آن دوشهیدرابه اشتباه،برروی سنگ مزارشان،۲۰و۲۱بهمن حک نموده اند.
آری سخن گفتن ازرزم وپیکارمجاهدان راه خداسخت است،ولی:
به راه بادیه رفتن به ازنشستن باطل
که گرمرادنیابم به قدروسع کوشم
#بلداجی را به گزمی شناسند
#شهرضارابه انار
#سفیددشت رابه گندم
#لنجان رابه برنج
ودیدبان رابه دکل... !
چنانکه،توپچی وخمپاره اندازرابه آتش دهانه وغرش صدای بی امان شلیکش!
درجبهه،کسی آدرس دیدبان رانمی پرسید!دکلش رامی جست.ادامه دارد
آدمی است دیگر...
حتی دراقیانوس هم زنده می ماند!
اماگاهی دریک جرعه دلتنگی
غرق می شود...
به نام خدا
#مرورخاطرات
ماجراهای دکل
#قسمت سوم:دکل نخلی/شمادیوانه اید!
وامابنعمة ربک فحدث...
#واحد دیدبانی تیپ قمربنی هاشم علیه السلام درعملیات والفجر۸ بانصب سه دکل
ازانواع فشارقوی برق ولوله ای،درمنطقه خسرو آبادمسئولیت،شناسایی وهدایت واجرای حجم عظیم آتش توپخانه وادوات رابه عهده داشت.
دراجرای این رسالت خطیر،پنج نفرازبهترین دیدبانان دلیروباتجربه به شهادت رسیدند
وبیش ازده نفردیگرمجروح وجانبازشدند.
«شهیدحسین شیخ ابوالحسنی، فرزندارشد
خانواده،جوانی خودساخته،خوش سیما
وسروقامت،باآن صدای دلنشین،اولین دیدبانی بودکه درآستانه عملیات والفجر۸ درتاریخ پانزدهم بهمن ماه۱۳۶۴،شهادتی جانگدازداشت!
حسین دریکی ازدیدگاه های ساحل اروند،براثراصابت ترکشی گداخته ازناحیه سروصورت به شدت مجروح گردیدودردم به شهادت رسیدوپیکرپاک اودرروستای آبْله ازتوابع شهرستان ایذه،درگلستان شهدا آرام گرفت.
صحنه خونین شهادت حسین،تاسال هاروح وروان همسنگردیدبانش،حاج حشمت الله حیدری راپریشان کرده بود.
گرچه خوداونیزدراثرعوارض شدیدناشی از
مجروحیت شیمیایی،پس ازتحمل دردو
رنجی جانکاه،به فیض شهادت نایل وبه دوستان شهیدش ملحق گردید...»
نثارارواح طیبه شهدا-بویژه شهیدان:شیخ ابوالحسنی وحیدری-همه باهم درودو صلوات می فرستیم🌹🌹🌹🌹
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌹🌹🌹🌹
#واما،دکل نخلی وماادراک...
این دکلچه! راباید از شاهکارهای آقای حاج حسینعلی شیروانی فرمانده ریزنقش دیدبانی تیپ۴۴ قمربنی هاشم علیه السلام دانست.
دکلی که برخلاف ارتفاع ۶-۷متری،عجیب ووحشتناک بود!
دکل نخلی،بلای جان عراقی هاشده بودکه نمی دانستندازکجامی خورند!
#من نمی دانم این مرد،باچه دل وجراتی،
چشم توی چشم عراقی هاودرست لب اروند،رفته بودیک نخل نشانه کرده بود
واصرارمیکردکه:
الاولابدبایدکنارهمین نخل دکل بزنیم!
مرغش یک پاداشت!
چاره ای نداشتیم!
شبانه درسکوت وتاریکی کامل،بالاخره دکل رانصب کردیم.
واقعاشاهکاربود،او حق داشت که اصرار
کند! به ریسکش هم می ارزید.
پس ازنصب شبانه دکل،بااستفاده ازتخته های چوبی،کف اتاقک بالای دکل رافرش نموده واطراف آن راتاجایی که امکان داشت باچندمترگونی لابه لای شاخه های بلندنخل استتارکردیم.
سپس،سه پایه ودوربین مینی کاتیوشا،بی سیم وتلفن صحرایی،قطب نما وهرآنچه برای یک دیدبان لازم بودرا دربرجک مسقر
کردیم.
به جزافرادی معدود،دوست ودشمن ازوجود چنین شگفتانه ای بی خبربودند ودرباور هیچکدام نمی گنجیدکه یک جای دنجی-آن هم لب اروند-ودرمعرض دیدوتیرمستقیم دشمن،دکل دیدبانی وجودداشته باشد!
دوستان وقتی می شنیدند،باورنمی کردند.
وقتی می دیدند،حیرت میکردندومیگفتند:
شمادیوانه اید!
ودشمن هم اگرمتوجه میشد-که بالاخره شد!- کن فیکون میکرد!!!
بچه های دیدبانی بخصوص روزهابه نوبت بالای این دکل می رفتندوریزودرشت تحرکات ومواضع دشمن رارصدوبه صورت نوبه ای گزارش می کردند.به اقتضای شرایط ومحدودیت های پیش ازعملیات، گهگاهی هم اجرای آتش دقیق توپخانه وخمپاره
داشتند.
#قصه خاله خرسِ راکه شنیده اید؟!😂
به شنیدنش می ارزد! طلبتان🌹
تابعد...
#بازهم بی ربط:
آدمی است دیگر...
حتی دراقیانوس زنده می ماند!
اماگاهی دریک جرعه دلتنگی
غرق می شود...
به نام خدا
#مرورخاطرات
ماجراهای دکل
قسمت چهارم:دکل نخلی/رزمندگان بغرید!
وامابنعمة ربک فحدث...
شب عملیات والفجر۸،شش نفرازبچه های دیدبانی درقالب سه گروه دونفره باتجهیزات کامل،به عنوان دیدبان گردان،به فرماندهان گردان های عمل کننده معرفی شدند.
۱.غلامعباس شریعتی و بهروزناظم الرعایا ۲.علیرضاتیموری وسیدعلیرحم موسوی ۳.روح الله کاوه ومهدی نوروزی.
درآن شب سردوپرماجراکه رزمندگان درتکاپوی یافتن راهی برای عبوراز اروند بودند،من ورفیق قدیمی ام، قلی فلسفی وچندتادیدبان دیگر،داخل سنگرگروهی پای دکل میله ای تقریباخواب بودیم!
حدودساعت۱۲شب باصدای زنگ تلفن صحرایی ازخواب بیدارشدیم:
امان ازدست این آقای شیروانی!
الو
بفرمایید...
آقای قادری بی سیم وتجهیزات کامل برداریدوبا قلی سریع بیاییداینجا!
چشم.
سوارتویوتاشدیم ورفتیم به سنگرفرماندهی مشترک ادوات ودیدبانی...
خدارحمت کندمرحوم حاج حسین صادقی فرمانده ادوات را،آقای شیروانی،حاج شکرالله شفیع زاده،محمدعلی قاسمی، رنجبرو دیگران هم حضورداشتند.همه نگران بودند!
آقای شیروانی گفت: فلانی،هرچه بابی سیم تماس میگیریم هیچکدام ازدیدبان هاجواب نمی دهند،نمی دانیم چه اتفاقی برایشان افتاده است.
شمابروید،ببینیدچی شده وخبربدهید...
به اتفاق قلی حرکت کردیم،وقتی به ساحل اروندرسیدیم،اوضاع کاملاعادی بود وگردان هاآماده حرکت...
ولی بنابه دستورفرماندهی-جهت احتیاط-تمام بی سیم هارادرحالت سکوت رادیویی قرارداده بودند.
هرگونه ارتباط وانتقال پیام فقط توسط پیک انجام می گرفت.
وقتی دیدبان هارادرکمال صحت وسلامت یافتیم،خداراشکرکردیم وخوشحال شدیم.
انگاه برای رفع نگرانی دوستان یک پیام کوتاه فرستادیم وماهم بی سیم راخاموش کردیم::::
شیرشیر قادر
قادر شیربگوشم
حسین جان نگران نباش!
بچه هاخوبند،سلام می رسانند. والسلام
بعدازساعتی که غواص های دلیروجان برکف،خط دشمن راشکستند ماهم به همراه گردان یامهدی سواربرقایق، باعبور
ازعرض اروند،به ساحل دشمن رسیدیم
وباصحنه های عجیبی ازپیکرهای مطهر تعدادی ازشهدای غواص مواجه شدیم که
به قول حافظ:
من که ازآتش دل چون خم می درجوشم
مُهربرلب زده،خون می خورم وخاموشم!
شگفت اینکه،سردارشهید:محمدعلی شاه
مرادی-تاکمردرگل ولای ساحل دشمن-اولین نفری بودکه چراغ قوه دردست به استقبال گردان آمدوباغریوالله اکبروتشویق های خاص خودش،رزمندگان رابرای ادامه مسیر هدایت وتشجیع میکرد.
بی دلیل نیست که شاهمراد،شجاع ترین فرمانده جنگ لقب گرفته است!!!
صحبت ازشاهمرادشد:شاهمرادخودشجاعت بود،کمپانی روحیه بود،طنازوشاداب...
گاهی که رزمنده هادورش جمع میشدند،
بخصوص درجریان عملیات وپاتک هاکه کارسخت می شد،یک اصطلاح معروفی داشت! باصدای بلندمیگفت: رزمندگان بغرید...
بلافاصله،همه باهم می گفتند: غُررررررر
...واماقصه خاله خرسِ!
حکایت دوستی بچه های شیروانی است!
#هرکس راکه خیلی دوست می داشتندو خاطرش برایشان عزیزبود-مخصوصاکه فرمانده گروهان وگردان ومسئول واحدو
بالاترباشد-ازسرارادت واخلاص،باسلام وصلوات،اورابه مسلخ می بردند😂همین که دستش به میله های دکل نخلی می رسیدوپایش اززمین کنده می شد،به همراه فرشتگان مقرب الهی،برایش دست به دعابلندمیکردندوبه شوخی وجدی می گفتند:
🤲ربنا تقبل مناهذالقربان😂😂
#خدایااین قربانی راازماقبول کن...
😂😂😂
#ازبالای دکل نخلی همه جای منطقه دشمن عین کف دست پیدابودوبخصوص برای فرماندهان که اطلاعات ذی قیمتی به دست می آوردند،فرصتی مغتنم بودوبه ریسکش می ارزید!
حکایت دکل بچه های شیروانی ادامه دارد.صبورباشید...
#بی ربط:
آدمی است دیگر...
حتی دراقیانوس زنده می ماند!
اماگاهی،
دریک جرعه دلتنگی غرق میشود...
#مرورخاطرات
ماجراهای دکل
#قسمت سوم:دکل نخلی/شمادیوانه اید!
وامابنعمة ربک فحدث...
#واحد دیدبانی تیپ قمربنی هاشم علیه السلام درعملیات والفجر۸ بانصب سه دکل
ازانواع فشارقوی برق ولوله ای،درمنطقه خسرو آبادمسئولیت،شناسایی وهدایت واجرای حجم عظیم آتش توپخانه وادوات رابه عهده داشت.
دراجرای این رسالت خطیر،پنج نفرازبهترین دیدبانان دلیروباتجربه به شهادت رسیدند
وبیش ازده نفردیگرمجروح وجانبازشدند.
«شهیدحسین شیخ ابوالحسنی، فرزندارشد
خانواده،جوانی خودساخته،خوش سیما
وسروقامت،باآن صدای دلنشین،اولین دیدبانی بودکه درآستانه عملیات والفجر۸ درتاریخ پانزدهم بهمن ماه۱۳۶۴،شهادتی جانگدازداشت!
حسین دریکی ازدیدگاه های ساحل اروند،براثراصابت ترکشی گداخته ازناحیه سروصورت به شدت مجروح گردیدودردم به شهادت رسیدوپیکرپاک اودرروستای آبْله ازتوابع شهرستان ایذه،درگلستان شهدا آرام گرفت.
صحنه خونین شهادت حسین،تاسال هاروح وروان همسنگردیدبانش،حاج حشمت الله حیدری راپریشان کرده بود.
گرچه خوداونیزدراثرعوارض شدیدناشی از
مجروحیت شیمیایی،پس ازتحمل دردو
رنجی جانکاه،به فیض شهادت نایل وبه دوستان شهیدش ملحق گردید...»
نثارارواح طیبه شهدا-بویژه شهیدان:شیخ ابوالحسنی وحیدری-همه باهم درودو صلوات می فرستیم🌹🌹🌹🌹
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌹🌹🌹🌹
#واما،دکل نخلی وماادراک...
این دکلچه! راباید از شاهکارهای آقای حاج حسینعلی شیروانی فرمانده ریزنقش دیدبانی تیپ۴۴ قمربنی هاشم علیه السلام دانست.
دکلی که برخلاف ارتفاع ۶-۷متری،عجیب ووحشتناک بود!
دکل نخلی،بلای جان عراقی هاشده بودکه نمی دانستندازکجامی خورند!
#من نمی دانم این مرد،باچه دل وجراتی،
چشم توی چشم عراقی هاودرست لب اروند،رفته بودیک نخل نشانه کرده بود
واصرارمیکردکه:
الاولابدبایدکنارهمین نخل دکل بزنیم!
مرغش یک پاداشت!
چاره ای نداشتیم!
شبانه درسکوت وتاریکی کامل،بالاخره دکل رانصب کردیم.
واقعاشاهکاربود،او حق داشت که اصرار
کند! به ریسکش هم می ارزید.
پس ازنصب شبانه دکل،بااستفاده ازتخته های چوبی،کف اتاقک بالای دکل رافرش نموده واطراف آن راتاجایی که امکان داشت باچندمترگونی لابه لای شاخه های بلندنخل استتارکردیم.
سپس،سه پایه ودوربین مینی کاتیوشا،بی سیم وتلفن صحرایی،قطب نما وهرآنچه برای یک دیدبان لازم بودرا دربرجک مسقر
کردیم.
به جزافرادی معدود،دوست ودشمن ازوجود چنین شگفتانه ای بی خبربودند ودرباور هیچکدام نمی گنجیدکه یک جای دنجی-آن هم لب اروند-ودرمعرض دیدوتیرمستقیم دشمن،دکل دیدبانی وجودداشته باشد!
دوستان وقتی می شنیدند،باورنمی کردند.
وقتی می دیدند،حیرت میکردندومیگفتند:
شمادیوانه اید!
ودشمن هم اگرمتوجه میشد-که بالاخره شد!- کن فیکون میکرد!!!
بچه های دیدبانی بخصوص روزهابه نوبت بالای این دکل می رفتندوریزودرشت تحرکات ومواضع دشمن رارصدوبه صورت نوبه ای گزارش می کردند.به اقتضای شرایط ومحدودیت های پیش ازعملیات، گهگاهی هم اجرای آتش دقیق توپخانه وخمپاره
داشتند.
#قصه خاله خرسِ راکه شنیده اید؟!😂
به شنیدنش می ارزد! طلبتان🌹
تابعد...
#بازهم بی ربط:
آدمی است دیگر...
حتی دراقیانوس زنده می ماند!
اماگاهی دریک جرعه دلتنگی
غرق می شود...
به نام خدا
#مرورخاطرات
ماجراهای دکل
قسمت چهارم:دکل نخلی/رزمندگان بغرید!
وامابنعمة ربک فحدث...
شب عملیات والفجر۸،شش نفرازبچه های دیدبانی درقالب سه گروه دونفره باتجهیزات کامل،به عنوان دیدبان گردان،به فرماندهان گردان های عمل کننده معرفی شدند.
۱.غلامعباس شریعتی و بهروزناظم الرعایا ۲.علیرضاتیموری وسیدعلیرحم موسوی ۳.روح الله کاوه ومهدی نوروزی.
درآن شب سردوپرماجراکه رزمندگان درتکاپوی یافتن راهی برای عبوراز اروند بودند،من ورفیق قدیمی ام، قلی فلسفی وچندتادیدبان دیگر،داخل سنگرگروهی پای دکل میله ای تقریباخواب بودیم!
حدودساعت۱۲شب باصدای زنگ تلفن صحرایی ازخواب بیدارشدیم:
امان ازدست این آقای شیروانی!
الو
بفرمایید...
آقای قادری بی سیم وتجهیزات کامل برداریدوبا قلی سریع بیاییداینجا!
چشم.
سوارتویوتاشدیم ورفتیم به سنگرفرماندهی مشترک ادوات ودیدبانی...
خدارحمت کندمرحوم حاج حسین صادقی فرمانده ادوات را،آقای شیروانی،حاج شکرالله شفیع زاده،محمدعلی قاسمی، رنجبرو دیگران هم حضورداشتند.همه نگران بودند!
آقای شیروانی گفت: فلانی،هرچه بابی سیم تماس میگیریم هیچکدام ازدیدبان هاجواب نمی دهند،نمی دانیم چه اتفاقی برایشان افتاده است.
شمابروید،ببینیدچی شده وخبربدهید...
به اتفاق قلی حرکت کردیم،وقتی به ساحل اروندرسیدیم،اوضاع کاملاعادی بود وگردان هاآماده حرکت...
ولی بنابه دستورفرماندهی-جهت احتیاط-تمام بی سیم هارادرحالت سکوت رادیویی قرارداده بودند.
هرگونه ارتباط وانتقال پیام فقط توسط پیک انجام می گرفت.
وقتی دیدبان هارادرکمال صحت وسلامت یافتیم،خداراشکرکردیم وخوشحال شدیم.
انگاه برای رفع نگرانی دوستان یک پیام کوتاه فرستادیم وماهم بی سیم راخاموش کردیم::::
شیرشیر قادر
قادر شیربگوشم
حسین جان نگران نباش!
بچه هاخوبند،سلام می رسانند. والسلام
بعدازساعتی که غواص های دلیروجان برکف،خط دشمن راشکستند ماهم به همراه گردان یامهدی سواربرقایق، باعبور
ازعرض اروند،به ساحل دشمن رسیدیم
وباصحنه های عجیبی ازپیکرهای مطهر تعدادی ازشهدای غواص مواجه شدیم که
به قول حافظ:
من که ازآتش دل چون خم می درجوشم
مُهربرلب زده،خون می خورم وخاموشم!
شگفت اینکه،سردارشهید:محمدعلی شاه
مرادی-تاکمردرگل ولای ساحل دشمن-اولین نفری بودکه چراغ قوه دردست به استقبال گردان آمدوباغریوالله اکبروتشویق های خاص خودش،رزمندگان رابرای ادامه مسیر هدایت وتشجیع میکرد.
بی دلیل نیست که شاهمراد،شجاع ترین فرمانده جنگ لقب گرفته است!!!
صحبت ازشاهمرادشد:شاهمرادخودشجاعت بود،کمپانی روحیه بود،طنازوشاداب...
گاهی که رزمنده هادورش جمع میشدند،
بخصوص درجریان عملیات وپاتک هاکه کارسخت می شد،یک اصطلاح معروفی داشت! باصدای بلندمیگفت: رزمندگان بغرید...
بلافاصله،همه باهم می گفتند: غُررررررر
...واماقصه خاله خرسِ!
حکایت دوستی بچه های شیروانی است!
#هرکس راکه خیلی دوست می داشتندو خاطرش برایشان عزیزبود-مخصوصاکه فرمانده گروهان وگردان ومسئول واحدو
بالاترباشد-ازسرارادت واخلاص،باسلام وصلوات،اورابه مسلخ می بردند😂همین که دستش به میله های دکل نخلی می رسیدوپایش اززمین کنده می شد،به همراه فرشتگان مقرب الهی،برایش دست به دعابلندمیکردندوبه شوخی وجدی می گفتند:
🤲ربنا تقبل مناهذالقربان😂😂
#خدایااین قربانی راازماقبول کن...
😂😂😂
#ازبالای دکل نخلی همه جای منطقه دشمن عین کف دست پیدابودوبخصوص برای فرماندهان که اطلاعات ذی قیمتی به دست می آوردند،فرصتی مغتنم بودوبه ریسکش می ارزید!
حکایت دکل بچه های شیروانی ادامه دارد.صبورباشید...
#بی ربط:
آدمی است دیگر...
حتی دراقیانوس زنده می ماند!
اماگاهی،
دریک جرعه دلتنگی غرق میشود...
به نام خدا
#مرورخاطرات
ماجراهای دکل
قسمت پنجم:دکل نخلی۲/حج احمد
وامابنعمة ربک فحدث
همانطورکه قبلاگفته شد،درطول عملیات والفجر۸تعدادپنج نفرازبهترین دیدبانان تیپ۴۴قمربنی هاشم به نام های شهیدان:حسین شیخ ابوالحسنی،
روح الله کاوه،علیرضاتیموری،ایازالله شفیع زاده وقلی فلسفی به شهادت رسیدند.روحشان شاد🌹
ظاهراروزسوم عملیات بودکه عراق یکی ازسنگین ترین پاتک های خودرامقابل تیپ۴۴،درست درحاشیه اروندرودبه اجراگذاشت.
ابتداازیکی دوکیلومتری عقبه،شروع ویک حجم آتش سنگین نیم ساعته رابه گونه ای تاخط مقدم اجراکردکه هرجنبنده ای رازمین گیرونابودمی کرد!
همزمان نیروهای پیاده خودراازطریق نهرهاولابلای پیزُورونیزارهاواردکردودریک درگیری سنگین،بعضا عراقی هاخودرابه خاکریزاول رسانده ونبردی تن به تن،درگرفت.
شدت درگیری وپرتاب نارنجک ازدوسوی خاکریز،اوضاع رابسیارپیچیده کرد!
اینجابودکه شهیدقلی فلسفی،بابکارگیری آتشبارهای ادوات وتوپخانه های سبک وسنگین،چنان آتش تهیه ای اجراکردکه دشمن باتحمل تلفات سنگین،تارومارو
مجبوربه عقب نشینی گردید. خداوندخیربدهدبه این حاج محمودلاله رخی خودمان که درجایگاه فرمانده توپخانه ورابط قرارگاه،نقش اصلی هماهنگی اجرای این آتش رابه عهده داشت.
شهیدفلسفی درکنارشهیدان علی واجدی فرمانده اطلاعات تیپ وحمدالله جهانی دراوج همین درگیری هابراثراصابت گلوله خمپاره دشمن آسمانی شدندوتاملکوت اعلی پرکشیدند.
نثارارواح طیبه همه شهدابویژه شهدای والفجر۸ درودوصلوات می فرستیم.
# وامادکل نخلی باهمه محسنات،شاهد
حوادث واتفاقات سختی بوده است که به ذکریک موردبسنده می کنیم:
# یک روزحدودساعت ده صبح که آقای احمدرضاسمنانی بالای دکل نخلی رفته بود،صدای مهیب انفجارآمدومحوطه را گردوخاک فراگرفت.
درآن شریط پرالتهاب آقای سمنانی ازدکل پایین آمدولنگان لنگان به سرعت واردسنگرشد.
دراثرترکش های گلوله خمپاره دشمن که درست چندمترجلوی دکل منفجرشده بود،
برجک ومیله های دکل،آسیب جدی دیده بودند.
چندقطعه ازترکش های بزرگتر-که قدشان به بالای دکل وبرجک رسیده بود!-تخته های کف برجک راشکسته و تلفن صحرایی باآن استحکام راازوسط نصف وبه بی سیم آسیب رسانده بودند.
بارانی ازترکش،برجک ومیله های دکل راآبکش کرده بود.
دراین میان،آقای سمنانی که به حالت دوزازنو داخل برجک نشسته بود،تنهاازناحیه شست وروی پامجروح گردیدوباهمان پای مجروح به سرعت ازدکل پایین آمد!
گرنگه دارمن آن است که من می دانم
شیشه رادربغل سنگ نگه می دارد
او پس ازدرمان اولیه دراورژانس تیپ به بیمارستان شهیدبقایی اهوازمنتقل وبرای ادامه درمان باهواپیمای فالکن به مشهد اعزام گردید.
هنوزهم گاهی که ازآن حادثه صحبت می شود،می گوید: آن مجروحیت،همچین بد
هم نشد!بالاخره بعدازسال هابه محضرامام هشتم علیه السلام مشرف شدیم ویک دل سیرزیارت کردیم. زیارت قبول مشدی...
چندروزپیش که باآقای رحمت الله آقاجانی،حکایت آقای احمدرضاسمنانی را مرور میکردیم،میگفت:
تعجب ندارد! ماهم کربلای ۵خیلی تلاش کردیم،حج احمدا بکشیم! نشد😂😂😂
حکایت دکل بچه های شیروانی ادامه دارد.صبورباشید...
#بی ربط:
آدمی است دیگر...
حتی دراقیانوس زنده می ماند!
اماگاهی،
دریک جرعه دلتنگی غرق میشود...
ماجراهای دکل
قسمت ششم:جمع پریشان
وامابنعمة ربک فحدث...
درمناطق عملیاتی جنوب،دکل های لوله ای به ابعادتقریبی ۱۲۰×۱۲۰سانت وتا۳۰ مترارتفاع توسط بچه های دیدبانی نصب وبه صورت شبانه روزی مورداستفاده قرارمیگرفتند.
شایدتعجب کنیدکه این نمونه ازدکل هاحداکثرباچندرشته طناب نازک پلاستیکی مهارمی شدند وتعدادآنها درمناطق عملیاتی جنوب الی ماشاالله زیادبود.
خدابرکت بدهدبه این انبارمیله ها که هرچه بچه های دیدبانی دکل می زدندوعراقی هاساقط می کردند،انگارنه انگار!
#القصه؛ کشش وپارگی طناب های پلاستیکی براثرشدت تابش آفتاب وگاه ترکش های دشمن،باعث پیچ وتاب زیاد،خمیدگی وگاهی سقوط دکل می شد.
باکوچکترین نسیمی،به خصوص هنگام بالاوپایین رفتن نفرات،دکل چنان در هوامی رقصیدکه دیدبان-گرچه به روی خودش نمی آورد-امازهره ترک می شد.
#بیچاره دیدبان!درطول رفت وبرگشت این سفرکوتاه چندده متری،هرآنچه ازدعاوذکروتوسل بیادداشت راباخودش زمزه میکرد! ازبسم الله الرحمن الرحیم وافوض امری الی الله تاآیة الکرسی وقس علی هذا...
#وای ازآن لحظه ای که این سفرمعنوی😂ازمیانه راه به بعدباوزش بادوصدای انفجارو
ترکش همراه می شد!دیدبان دست وپایش راگم میکردومعلق بین زمین وآسمان،نمی دانست چه بایدبکند.نه راهی برای فرارونه سنگری که درآن پناه بگیرد.دلی به وسعت دریاداشت وایمانی چون کوه استوار.
تردیدنمی کرد،جانش راکف دست می گرفت وبالامی رفت...
...وچه مسافران نجیبی که برخی سبکبال درپی وصال جانان تااوج فلک پروازکردند!
طوبی لهم وحسن مآب...
وچه مردان غیوری که دراین راه،دست وپا وچشم وگوش واعضاوجوارح نثارکردندوخم به ابرونیاوردند.
«یکی بودیکی نبود،غیرازخدای مهربان هیچکس نبود...
روزی بودوروزگاری،بچه های شیروانی درمنطقه اروندکنارمشغول جمع کردن میله های دکلی بودندکه ماه هابرفرازآن،باچشمانی تیزبین،همچون عقاب،دشمن رارصدو گاهی گوشمالی می دادند.
ناگهان گلوله مستقیم تانک تی۷۲دشمن، بی رحمانه ازراه رسیدوجمع باصفایشان راپریشان کرد!
منتظربمانید.ادامه دارد...
بی ربط:
آدمی است دیگر
حتی دراقیانوس زنده می ماند
اماگاهی
دریک جرعه دلتنگی غرق می شود
ارادتمند:سیاوش
#مرورخاطرات
ماجراهای دکل
قسمت پنجم:دکل نخلی۲/حج احمد
وامابنعمة ربک فحدث
همانطورکه قبلاگفته شد،درطول عملیات والفجر۸تعدادپنج نفرازبهترین دیدبانان تیپ۴۴قمربنی هاشم به نام های شهیدان:حسین شیخ ابوالحسنی،
روح الله کاوه،علیرضاتیموری،ایازالله شفیع زاده وقلی فلسفی به شهادت رسیدند.روحشان شاد🌹
ظاهراروزسوم عملیات بودکه عراق یکی ازسنگین ترین پاتک های خودرامقابل تیپ۴۴،درست درحاشیه اروندرودبه اجراگذاشت.
ابتداازیکی دوکیلومتری عقبه،شروع ویک حجم آتش سنگین نیم ساعته رابه گونه ای تاخط مقدم اجراکردکه هرجنبنده ای رازمین گیرونابودمی کرد!
همزمان نیروهای پیاده خودراازطریق نهرهاولابلای پیزُورونیزارهاواردکردودریک درگیری سنگین،بعضا عراقی هاخودرابه خاکریزاول رسانده ونبردی تن به تن،درگرفت.
شدت درگیری وپرتاب نارنجک ازدوسوی خاکریز،اوضاع رابسیارپیچیده کرد!
اینجابودکه شهیدقلی فلسفی،بابکارگیری آتشبارهای ادوات وتوپخانه های سبک وسنگین،چنان آتش تهیه ای اجراکردکه دشمن باتحمل تلفات سنگین،تارومارو
مجبوربه عقب نشینی گردید. خداوندخیربدهدبه این حاج محمودلاله رخی خودمان که درجایگاه فرمانده توپخانه ورابط قرارگاه،نقش اصلی هماهنگی اجرای این آتش رابه عهده داشت.
شهیدفلسفی درکنارشهیدان علی واجدی فرمانده اطلاعات تیپ وحمدالله جهانی دراوج همین درگیری هابراثراصابت گلوله خمپاره دشمن آسمانی شدندوتاملکوت اعلی پرکشیدند.
نثارارواح طیبه همه شهدابویژه شهدای والفجر۸ درودوصلوات می فرستیم.
# وامادکل نخلی باهمه محسنات،شاهد
حوادث واتفاقات سختی بوده است که به ذکریک موردبسنده می کنیم:
# یک روزحدودساعت ده صبح که آقای احمدرضاسمنانی بالای دکل نخلی رفته بود،صدای مهیب انفجارآمدومحوطه را گردوخاک فراگرفت.
درآن شریط پرالتهاب آقای سمنانی ازدکل پایین آمدولنگان لنگان به سرعت واردسنگرشد.
دراثرترکش های گلوله خمپاره دشمن که درست چندمترجلوی دکل منفجرشده بود،
برجک ومیله های دکل،آسیب جدی دیده بودند.
چندقطعه ازترکش های بزرگتر-که قدشان به بالای دکل وبرجک رسیده بود!-تخته های کف برجک راشکسته و تلفن صحرایی باآن استحکام راازوسط نصف وبه بی سیم آسیب رسانده بودند.
بارانی ازترکش،برجک ومیله های دکل راآبکش کرده بود.
دراین میان،آقای سمنانی که به حالت دوزازنو داخل برجک نشسته بود،تنهاازناحیه شست وروی پامجروح گردیدوباهمان پای مجروح به سرعت ازدکل پایین آمد!
گرنگه دارمن آن است که من می دانم
شیشه رادربغل سنگ نگه می دارد
او پس ازدرمان اولیه دراورژانس تیپ به بیمارستان شهیدبقایی اهوازمنتقل وبرای ادامه درمان باهواپیمای فالکن به مشهد اعزام گردید.
هنوزهم گاهی که ازآن حادثه صحبت می شود،می گوید: آن مجروحیت،همچین بد
هم نشد!بالاخره بعدازسال هابه محضرامام هشتم علیه السلام مشرف شدیم ویک دل سیرزیارت کردیم. زیارت قبول مشدی...
چندروزپیش که باآقای رحمت الله آقاجانی،حکایت آقای احمدرضاسمنانی را مرور میکردیم،میگفت:
تعجب ندارد! ماهم کربلای ۵خیلی تلاش کردیم،حج احمدا بکشیم! نشد😂😂😂
حکایت دکل بچه های شیروانی ادامه دارد.صبورباشید...
#بی ربط:
آدمی است دیگر...
حتی دراقیانوس زنده می ماند!
اماگاهی،
دریک جرعه دلتنگی غرق میشود...
ماجراهای دکل
قسمت ششم:جمع پریشان
وامابنعمة ربک فحدث...
درمناطق عملیاتی جنوب،دکل های لوله ای به ابعادتقریبی ۱۲۰×۱۲۰سانت وتا۳۰ مترارتفاع توسط بچه های دیدبانی نصب وبه صورت شبانه روزی مورداستفاده قرارمیگرفتند.
شایدتعجب کنیدکه این نمونه ازدکل هاحداکثرباچندرشته طناب نازک پلاستیکی مهارمی شدند وتعدادآنها درمناطق عملیاتی جنوب الی ماشاالله زیادبود.
خدابرکت بدهدبه این انبارمیله ها که هرچه بچه های دیدبانی دکل می زدندوعراقی هاساقط می کردند،انگارنه انگار!
#القصه؛ کشش وپارگی طناب های پلاستیکی براثرشدت تابش آفتاب وگاه ترکش های دشمن،باعث پیچ وتاب زیاد،خمیدگی وگاهی سقوط دکل می شد.
باکوچکترین نسیمی،به خصوص هنگام بالاوپایین رفتن نفرات،دکل چنان در هوامی رقصیدکه دیدبان-گرچه به روی خودش نمی آورد-امازهره ترک می شد.
#بیچاره دیدبان!درطول رفت وبرگشت این سفرکوتاه چندده متری،هرآنچه ازدعاوذکروتوسل بیادداشت راباخودش زمزه میکرد! ازبسم الله الرحمن الرحیم وافوض امری الی الله تاآیة الکرسی وقس علی هذا...
#وای ازآن لحظه ای که این سفرمعنوی😂ازمیانه راه به بعدباوزش بادوصدای انفجارو
ترکش همراه می شد!دیدبان دست وپایش راگم میکردومعلق بین زمین وآسمان،نمی دانست چه بایدبکند.نه راهی برای فرارونه سنگری که درآن پناه بگیرد.دلی به وسعت دریاداشت وایمانی چون کوه استوار.
تردیدنمی کرد،جانش راکف دست می گرفت وبالامی رفت...
...وچه مسافران نجیبی که برخی سبکبال درپی وصال جانان تااوج فلک پروازکردند!
طوبی لهم وحسن مآب...
وچه مردان غیوری که دراین راه،دست وپا وچشم وگوش واعضاوجوارح نثارکردندوخم به ابرونیاوردند.
«یکی بودیکی نبود،غیرازخدای مهربان هیچکس نبود...
روزی بودوروزگاری،بچه های شیروانی درمنطقه اروندکنارمشغول جمع کردن میله های دکلی بودندکه ماه هابرفرازآن،باچشمانی تیزبین،همچون عقاب،دشمن رارصدو گاهی گوشمالی می دادند.
ناگهان گلوله مستقیم تانک تی۷۲دشمن، بی رحمانه ازراه رسیدوجمع باصفایشان راپریشان کرد!
منتظربمانید.ادامه دارد...
بی ربط:
آدمی است دیگر
حتی دراقیانوس زنده می ماند
اماگاهی
دریک جرعه دلتنگی غرق می شود
ارادتمند:سیاوش