نویسنده در این کتاب به زندگی برادر شهید خود «حشمتالله حیدری» طی 10 فصل با عنوانهایی چون «از نگاه همرزمان»، «پس از جنگ»، «بروز بیماری»، «روزهای بازگشت» و «پس از شهادت» میپردازد.
در بخشی از این کتاب آمده است: «سه سال بعد از شهادت حشمتاله، توفیق زیارت خانه خدا را پیدا کردم. مثل همیشه جای خالیاش را در این زیارتها حس میکردم. من همیشه به حضور فرزند شهیدم در زندگیام باور قلبی داشتهام. دستم توی دست آیتاله بود و داشتم طواف میکردم. در حال چرخیدن به دور خانه خدا بودم که یکدفعه دیدم یک نفر با لباس بسیجی آمد و درست مقابلم ایستاد. من هم بیاختیار ایستادم. نگاهش که کردم دیدم حشمتاله است! با خودم گفتم خدایا مگر میشود؟ یعنی این حشمتاله من است؟ همانطور ایستاده بود و حرف نمیزد؛ فقط نگاهم میکرد... خیلی هوای دیدنش را کرده بودم. اصلاً به نیت او داشتم طواف میکردم. یک آن به سمتم آمد و بعد از جلوی چشمم محو شد؛ به خودم که آمدم، دیدم یک چیزی توی دستم هست؛ مشتم را که باز کردم، یک تسبیح عقیق هفت مهره دو رنگ و ریزی دیدم که میدرخشید. با دیدن تسبیح، به گریه افتادم. خدا میداند حال عجیبی داشتم...»
.کتاب صوتی «پرواز دیدهبان» به تهیهکنندگی مجید میرزایی و حمیدرضا عبداللهپور اینجا آماده شنیدن است