شهید محسن بیژنی
نام پدر:فضل الله
تاریخ تولد:1346/5/3شمسی
محل تولد:لردگان
بسیجی
نام پدر:فضل الله
تاریخ تولد:1346/5/3شمسی
محل تولد:لردگان
بسیجی
مجرد
دیدبان
تاریخ شهادت:1365/10/28شمسی
محل شهادت :شلمچه-کربلای5
گلزارشهدا:مال خلیفه
دهستان فلارد-لردگان
چهارمحال وبختیاری
برادرایشان قلی بیژنی نیز به شهادت رسیده است
به نام خدا
دیدبان
تاریخ شهادت:1365/10/28شمسی
محل شهادت :شلمچه-کربلای5
گلزارشهدا:مال خلیفه
دهستان فلارد-لردگان
چهارمحال وبختیاری
برادرایشان قلی بیژنی نیز به شهادت رسیده است
به نام خدا
زندگی نامه ی شهید شیخ محسن بیژنی:
اینجانب محسن بیژنی در سال 1346 در یک خانواده مکتبی و مذهبی به دنیا آمدم از طفولیت تا سن 6 سالگی در دامن پدر ومادر خود پرورش و تربیت پیدا کردم و در سال 1351 به مدرسه رفتم تا مرحله ی دوم راهنمایی به تحصیل مشغول بودم که در سال 1360 می خواستم به جبهه بروم ، اما با راهنمایی یکی از روحانیون و برادر خود حاج داوود بیژنی به حوزه علمیه لردگان ، پای درس حجت الاسلام آقای امیری و دیگر استادان همچون موسوی ، احمدی وآقای صادقی و دیگر برادران مشغول علم آموزی شدم .
و در سال 1362 راهی حوزه علمیه اصفهان شدم که در این مدت در مدرسه ی ذوالفقار و مدرسه ی ملا عبدالله هم مشغول تحصیل بودم
. پس از آموزش فنون نظامی خود به جبهه شتافتم . درسال 64 و65 دو مرتبه به جبهه رفتم ، تا اینکه " در ماه رمضان بود که خواب امام زمان را دیدم به من فرمود : محسن بیا با هم برویم بگردیم به قایق نشستیم تا اینکه بین دریا به خشکی رسیدیم امام زمان فرمود محسن پیاده شو و بگو ببینم چه کسی را دلت می خواهد ببینی ؟ من گفتم دلم می خواهد پیغمبر را ببینم با دست خود اشاره کرد و فرمودند ، این پیغمبر است و آن یکی آقای بهشتی و دیگری حضرت سید الشهداء (ع) است . دوباره امام فرمودند دیگر کسی را نمی خواهی ببینی ؟ من گفتم آقای ردانی پور امام فرمود بیا تا برویم وقتی خدمت ایشان مشرف شدم --- جلو آمد و ایشان را ملاقات نمودم دوباره دست من را گرفت رفتند بین راه امام فرمود قلی فلسفی شهید میشود و بعد شما در همین سال خونبار شهید خواهید شد از خواب پریدم و دیگر کسی را ندیدم و خیلی ناراحت شدم و حالم ، پریشان بود . که در سال 1365 راهی به جبهه شدم که در عملیات کربلا 4 شرکت داشتم و یکی از گوش های من زخمی شد " تا این که در عملیات کربلا 5 در عین حالی که مکالمه می نمودم هواپیما عراقی آمد سنگر او را بمباران نمود و به لقاء الله پیوست . والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته . خانواده شهید
اینجانب محسن بیژنی در سال 1346 در یک خانواده مکتبی و مذهبی به دنیا آمدم از طفولیت تا سن 6 سالگی در دامن پدر ومادر خود پرورش و تربیت پیدا کردم و در سال 1351 به مدرسه رفتم تا مرحله ی دوم راهنمایی به تحصیل مشغول بودم که در سال 1360 می خواستم به جبهه بروم ، اما با راهنمایی یکی از روحانیون و برادر خود حاج داوود بیژنی به حوزه علمیه لردگان ، پای درس حجت الاسلام آقای امیری و دیگر استادان همچون موسوی ، احمدی وآقای صادقی و دیگر برادران مشغول علم آموزی شدم .
و در سال 1362 راهی حوزه علمیه اصفهان شدم که در این مدت در مدرسه ی ذوالفقار و مدرسه ی ملا عبدالله هم مشغول تحصیل بودم
. پس از آموزش فنون نظامی خود به جبهه شتافتم . درسال 64 و65 دو مرتبه به جبهه رفتم ، تا اینکه " در ماه رمضان بود که خواب امام زمان را دیدم به من فرمود : محسن بیا با هم برویم بگردیم به قایق نشستیم تا اینکه بین دریا به خشکی رسیدیم امام زمان فرمود محسن پیاده شو و بگو ببینم چه کسی را دلت می خواهد ببینی ؟ من گفتم دلم می خواهد پیغمبر را ببینم با دست خود اشاره کرد و فرمودند ، این پیغمبر است و آن یکی آقای بهشتی و دیگری حضرت سید الشهداء (ع) است . دوباره امام فرمودند دیگر کسی را نمی خواهی ببینی ؟ من گفتم آقای ردانی پور امام فرمود بیا تا برویم وقتی خدمت ایشان مشرف شدم --- جلو آمد و ایشان را ملاقات نمودم دوباره دست من را گرفت رفتند بین راه امام فرمود قلی فلسفی شهید میشود و بعد شما در همین سال خونبار شهید خواهید شد از خواب پریدم و دیگر کسی را ندیدم و خیلی ناراحت شدم و حالم ، پریشان بود . که در سال 1365 راهی به جبهه شدم که در عملیات کربلا 4 شرکت داشتم و یکی از گوش های من زخمی شد " تا این که در عملیات کربلا 5 در عین حالی که مکالمه می نمودم هواپیما عراقی آمد سنگر او را بمباران نمود و به لقاء الله پیوست . والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته . خانواده شهید
وصیتنامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون مورخه 22/1/65 ساعت 5/6 بعد از ظهر
بدر ستی که خداوند خریدا ری میکند از مومنین جان ها و مال هایشان را به بهای بهشت و ان ها در راه خدا جهاد میکنند پس می کشند دشمنان دین را و یا خود کشته می شوند
درود خدای که ما را خلق کرد و به ما درس زندگی کردن را آموخت و درود بر پیامبران و ائمه معصومین و اولی الامر او که از طرف خداوند راه گشای راه هدایت شدند و ما را به راوه مستقیم دعوت نمودند و درود بر حضرت بقیه الله مهدی موعود (عج ) این روشن کننده دو عالم که همه مردم شیعه این زمان در انتظار او هستند و به یاد او در جبهه های حق علیه باطل حماسه می آفرینند و درود بر نایب بر حق او حضرت آیت الله العظمی امام خمینی و درود بر شهدای کربلای حسین تا کربلا های ایران
بار خدایا من گنه کار و شرمسار تو هستم و الان ْآمدم برای رضای تو و برای یاری تو که خودت در قران کریم فرموده ای انتنصر الله ینصرکم و یثبت اقدامکم ( یعنی اگر خدا را یاری کنید خدا شما را یا ری می کند و ثابت می کند قدم های شما را ) دفاع کنم خدایا بدن من ضعیف است طاقت عذاب ترا ندارم ودوست دارم تا آن جایی که خداوند توان به من داد دفاع کنم و در راه خدا اگر خداوند لیاقت شهادت را به من داد شهید بشوم تا از این دنیای فانی نجات یابم زیرا من دیگر از این دنیایی که علی (ع) فرمود دنیا در نظر من به یک پر کاه ارزش ندارد دنیا مثل یک پلی است که از روی آن عبور کنی سیر شده ام و به دنیای دیگری هجرت کنم که اول زندگی من است و آن هم جهان آخرت است .
و اما ای ملت شهید پرور ایران البته من کوچکتر از آن هستم که بخواهم تذکری به شما بدهم به عنوان برادر کوچک من این چند جمله را به شما وصیت می کنم و آن این است که در این برهه از زمان قیام حسین دارد تکرار می شود همان طوری که امام حسین (ع) در صحرای کربلا فریاد زد هل من ناصر ینصرنی یعنی آیا کسی است مرا یاری کند در این زمان هم امام عزیز مان رهبر کبیر انقلاب اسلامی ما فریاد هل من ناصر ینصرنی خود را بلند کرده اند و فرمودند که اسلام احتیاج به دفاع دارد ملت شهید پرور ایران همان طوری که تا به حال همت فرموده اید جبهه ها را حفظ کرده اید چه از نظر مالی و چه از نظر جانی امید وارم که از این به بعد هم جبهه ها را حفظ کنید و به ندای رهبر عزیزمان پاسخ مثبت دهید موقعی از اسلام غافل نشوید و دعا به جان امام امت و رزمندگان اسلام را از یاد نبرید
و ای پدر محترم من درود خدا بر تو باد که چنین فرزندی در خط اسلام ودر خط پیامبران و ائمه اطهار (س) و در خط رهبر جمهوری اسلامی تربیت نمودی و حال هم او را در راه اسلام دادی امید وارم که مرا به بزرگواری خودت حلال کنی و اگر خداوند لیاقت شهادت را به من داد برای من گریه نکنیدو اگر می خواهید گریه کنید برای ابا عبدالله گریه کنید که قاسم ، علی اکبر و علی اصغر شش ماهه خود را از دست داد و آخر هم خود با یارانش به شهادت رسید .
و ای مادر محترمه ام می دانم که بسی زحمت ها برای من کشیدی ولی در موقعی که اسلام احتیاج به جان دارد باید دفاع کرد و برای من ناراحت مباش زیرا که زینب (س) در صحرای کربلا در مقابل هفتاد و دو شهید و جسد بی سر برادر مشاهده می نمود و استقامت را پیشه کرد و در مقابل دشمنان ایستاد و رسالت خود را تا آخر بیان کرد و مثل خاندان وهب اگر شهید شدم و جسد من هم پیدا نشد ناراحت نباش که مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم .
و ای برادران ارجمند خودم امید وارم که همیشه در خط امام و برای رضای خدا در راه اسلام کار کنید و نگذارید سنگر این عزیزان با شهید شدن خودشان خالی بماندو اسلحه شان به زمین بیفتد حال چه در سنگر سپاه باشید و چه جبهه وبرادر محمد را تقویت کنید تا آن موقعی که درس می خواند و امید وارم اگر من در مقابل شما عزیزان کاری انجام دادم که باعث نا راحت شدن شما شد ان شا الله به بزرگواری خودتان مرا عفو کنید و مرا حلال کنید و بعد من بیشتر به قران خواندن و عبادت و دعا اهمیت دهید که همین عبادت و دعا ها بوده که رزمندگان اسلام را در جبهه های نبرد علیه باطل پیروز کرده است و پیروز می کند ان شاء الله
و اما ای خواهر گرامیم شما باید زینب گونه رفتار کنید برای من ناراحت نباشید و اگر می خواهید برای من ناراحت باشید به یاد غریبی زینب سلام الله علیها گریه کنید که در صحرای کربلا خود را تنها دید و آمد کنار گودال قتلگاه بدن بی سر برادر را مشاهده کرد ولی با این همه ناراحتی و به اسارت بردن خود و بچه هایشان صبر و استقامت پیشه کرد که شما هم باید صبر را سر لوحه زندگی خود قرار دهید ان شاء الله و افتخار کنید که چنین برادری داشته اید و در راه اسلام به شهادت رسیده و من از شما طلب عفو و بخشش را می طلبم و امیدوارم که مرا حلال کنید در پایان از کلیه دوستان و اقوام و خویشان و کلیه اهالی فلارد برای من حلالیت بطلبید
و ای امت شهید پرور فلارد درود خدا بر شما باد که واقعا دین خود را نسبت به این انقلاب ادا نمودید و با این فرزندان برومند خودتان جبهه ها را حفظ نمودید امیدوارم که از این به بعد هم جبهه را حفظ کنید و امیدوارم خدا شما را از یاران واقعی امام زمان قرار دهد ان شاء الله
و اما ای طلاب محترم و اساتید والا مقام که من چند سال است که در سنگر حوزه درس خوانده ام و لیاقت این که از این به بعد هم در خدمت شما عزیزان باشم و از وجود مبارکتان استفاده کنم طلب عفو و بخشش را از خداوند باری تعالی و از شما طلاب و اساتید محترم خواهانم و از شما عزیزان حلالیت می طلبم و امید وارم که خداوند تک تک شما را از سلاله های انقلاب و از یاوران حضرت مهدی (عج) قرار دهد ان شاء الله ، من الله توفیق
بنده شرمسار خدا و برادر حقیر شما امت شهید پرور
محسن بیژنی
ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون مورخه 22/1/65 ساعت 5/6 بعد از ظهر
بدر ستی که خداوند خریدا ری میکند از مومنین جان ها و مال هایشان را به بهای بهشت و ان ها در راه خدا جهاد میکنند پس می کشند دشمنان دین را و یا خود کشته می شوند
درود خدای که ما را خلق کرد و به ما درس زندگی کردن را آموخت و درود بر پیامبران و ائمه معصومین و اولی الامر او که از طرف خداوند راه گشای راه هدایت شدند و ما را به راوه مستقیم دعوت نمودند و درود بر حضرت بقیه الله مهدی موعود (عج ) این روشن کننده دو عالم که همه مردم شیعه این زمان در انتظار او هستند و به یاد او در جبهه های حق علیه باطل حماسه می آفرینند و درود بر نایب بر حق او حضرت آیت الله العظمی امام خمینی و درود بر شهدای کربلای حسین تا کربلا های ایران
بار خدایا من گنه کار و شرمسار تو هستم و الان ْآمدم برای رضای تو و برای یاری تو که خودت در قران کریم فرموده ای انتنصر الله ینصرکم و یثبت اقدامکم ( یعنی اگر خدا را یاری کنید خدا شما را یا ری می کند و ثابت می کند قدم های شما را ) دفاع کنم خدایا بدن من ضعیف است طاقت عذاب ترا ندارم ودوست دارم تا آن جایی که خداوند توان به من داد دفاع کنم و در راه خدا اگر خداوند لیاقت شهادت را به من داد شهید بشوم تا از این دنیای فانی نجات یابم زیرا من دیگر از این دنیایی که علی (ع) فرمود دنیا در نظر من به یک پر کاه ارزش ندارد دنیا مثل یک پلی است که از روی آن عبور کنی سیر شده ام و به دنیای دیگری هجرت کنم که اول زندگی من است و آن هم جهان آخرت است .
و اما ای ملت شهید پرور ایران البته من کوچکتر از آن هستم که بخواهم تذکری به شما بدهم به عنوان برادر کوچک من این چند جمله را به شما وصیت می کنم و آن این است که در این برهه از زمان قیام حسین دارد تکرار می شود همان طوری که امام حسین (ع) در صحرای کربلا فریاد زد هل من ناصر ینصرنی یعنی آیا کسی است مرا یاری کند در این زمان هم امام عزیز مان رهبر کبیر انقلاب اسلامی ما فریاد هل من ناصر ینصرنی خود را بلند کرده اند و فرمودند که اسلام احتیاج به دفاع دارد ملت شهید پرور ایران همان طوری که تا به حال همت فرموده اید جبهه ها را حفظ کرده اید چه از نظر مالی و چه از نظر جانی امید وارم که از این به بعد هم جبهه ها را حفظ کنید و به ندای رهبر عزیزمان پاسخ مثبت دهید موقعی از اسلام غافل نشوید و دعا به جان امام امت و رزمندگان اسلام را از یاد نبرید
و ای پدر محترم من درود خدا بر تو باد که چنین فرزندی در خط اسلام ودر خط پیامبران و ائمه اطهار (س) و در خط رهبر جمهوری اسلامی تربیت نمودی و حال هم او را در راه اسلام دادی امید وارم که مرا به بزرگواری خودت حلال کنی و اگر خداوند لیاقت شهادت را به من داد برای من گریه نکنیدو اگر می خواهید گریه کنید برای ابا عبدالله گریه کنید که قاسم ، علی اکبر و علی اصغر شش ماهه خود را از دست داد و آخر هم خود با یارانش به شهادت رسید .
و ای مادر محترمه ام می دانم که بسی زحمت ها برای من کشیدی ولی در موقعی که اسلام احتیاج به جان دارد باید دفاع کرد و برای من ناراحت مباش زیرا که زینب (س) در صحرای کربلا در مقابل هفتاد و دو شهید و جسد بی سر برادر مشاهده می نمود و استقامت را پیشه کرد و در مقابل دشمنان ایستاد و رسالت خود را تا آخر بیان کرد و مثل خاندان وهب اگر شهید شدم و جسد من هم پیدا نشد ناراحت نباش که مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم .
و ای برادران ارجمند خودم امید وارم که همیشه در خط امام و برای رضای خدا در راه اسلام کار کنید و نگذارید سنگر این عزیزان با شهید شدن خودشان خالی بماندو اسلحه شان به زمین بیفتد حال چه در سنگر سپاه باشید و چه جبهه وبرادر محمد را تقویت کنید تا آن موقعی که درس می خواند و امید وارم اگر من در مقابل شما عزیزان کاری انجام دادم که باعث نا راحت شدن شما شد ان شا الله به بزرگواری خودتان مرا عفو کنید و مرا حلال کنید و بعد من بیشتر به قران خواندن و عبادت و دعا اهمیت دهید که همین عبادت و دعا ها بوده که رزمندگان اسلام را در جبهه های نبرد علیه باطل پیروز کرده است و پیروز می کند ان شاء الله
و اما ای خواهر گرامیم شما باید زینب گونه رفتار کنید برای من ناراحت نباشید و اگر می خواهید برای من ناراحت باشید به یاد غریبی زینب سلام الله علیها گریه کنید که در صحرای کربلا خود را تنها دید و آمد کنار گودال قتلگاه بدن بی سر برادر را مشاهده کرد ولی با این همه ناراحتی و به اسارت بردن خود و بچه هایشان صبر و استقامت پیشه کرد که شما هم باید صبر را سر لوحه زندگی خود قرار دهید ان شاء الله و افتخار کنید که چنین برادری داشته اید و در راه اسلام به شهادت رسیده و من از شما طلب عفو و بخشش را می طلبم و امیدوارم که مرا حلال کنید در پایان از کلیه دوستان و اقوام و خویشان و کلیه اهالی فلارد برای من حلالیت بطلبید
و ای امت شهید پرور فلارد درود خدا بر شما باد که واقعا دین خود را نسبت به این انقلاب ادا نمودید و با این فرزندان برومند خودتان جبهه ها را حفظ نمودید امیدوارم که از این به بعد هم جبهه را حفظ کنید و امیدوارم خدا شما را از یاران واقعی امام زمان قرار دهد ان شاء الله
و اما ای طلاب محترم و اساتید والا مقام که من چند سال است که در سنگر حوزه درس خوانده ام و لیاقت این که از این به بعد هم در خدمت شما عزیزان باشم و از وجود مبارکتان استفاده کنم طلب عفو و بخشش را از خداوند باری تعالی و از شما طلاب و اساتید محترم خواهانم و از شما عزیزان حلالیت می طلبم و امید وارم که خداوند تک تک شما را از سلاله های انقلاب و از یاوران حضرت مهدی (عج) قرار دهد ان شاء الله ، من الله توفیق
بنده شرمسار خدا و برادر حقیر شما امت شهید پرور
محسن بیژنی
شهیدان حاج شیخ محسن بیژنی وبسیجی حاج قلی بیژنی
روحانی شهید حاج شیخ محسن بیژنی سمت چپ به همراه همرزم خود جناب سرهنگ حاج عبدالمحمد سعیدی.
روحانی شهید حاج شیخ محسن بیژنی سمت راست وجناب سرهنگ حاج عبدالمحمدسعیدی سمت چپ.
روحانی شهید حاج شیخ محسن بیژنی سمت راست به همراه همرزمش حجت الاسلام حاج شیخ ولی اله راهدان
شیخ محسن بیژنی اولین نفر سمت راست
در این سنگر شهید محسن بیژنی به شهادت رسید و بقیه زنده به گور شده بودند که نجات پیدا کردند
ازراست:1-فرقانی 2 مجید سعیدی 3 طهماسب سعیدی 4 خداپرست 5 مرحوم جهانگیر علیاری 6 شهید محسن بیژنی